http://up.iranblog.com/images/sabop25zbmlr2nnwzma5.jpg
تن اگرپیرشود
دل اگرازتو ازعشق تودلگیرشود
لحظه ای من زتمنای توغافل نشوم
دل زمهرت نکنم
تویی آرامش من
همه ی خواهش من
تواگرسایه دریغم نکنی
مهرت ازسینه ی من کم نکنی
تن اگرمردنگویم افسوس
دل اگررفت نگویم هیهات...
اگرچه هیچ گلی چون تن تو خوش بو نیست
همیشه نافه گشایی به نفع آهو نیست!
دلیل این همه سرگشتگی به گردن توست
اگر توجّه زنبورها به کندو نیست
حضور توست که دلخواه کرده شعرم را
وگرنه آینه در ذات خود پریرو نیست
بخواه راحت دنیا و آخرت از من!
که گفته است دل من چراغ جادو نیست؟
میان عاشق و عاشق نما تفاوت هاست
یکی از آن همه چشمش به پیچش مو نیست
به مهر می کشی و زنده می کنی با قهر
شهید را که نیازی به نوشدارو نیست
***
- پریچه ای که درین شعر ذکر خیرش رفت
پر است از تب رفتن ولی پرستو نیست
پرنده ای که به رغم طنین در زدن اش،
شروع یک غزل تازه است پر زدن اش:
به هر طرف که نظر می کنم به جز او نیست
وگرنه چشم من آن قدر نیز کم سو نیست...